17 آیلیق بالام ( 17 ماهگی )

          آیلیق اولدون ناز بالام ....

١٧ آیلیق اولدون منیم ناز ملییم...بیلمیرم هاردان باشلیام...هادان یازام...اوقدر شیرین و یئملی اولموسان کی هر نقدر ده باغریما باسیب اوپورم دویمورام....بوگونلر چوختر اوز اوزوا یا دا عروسکلریونان دانیشیسان...عروسکیوی هئچ اوزودان آییرمسان....بعضن سنین اوشاقلیق دونیاوا حسودلوخ الیرم...گوزل قیزیم بو دونیاودان دویونجا لذت آپار....نیه کی اله زامان گلجک کی حسرت ییجاخسان اوشاقلیق دونیاو اوچون وگویلون ایستیجاخ قیدسن اوشاقلیق زامانا....اما بو زامان بیر داها قیتمیجاخ....بو گونلر سن منه هر دم اوشاقلیق دونیاسین  یاشادیرسان...سنن اوینویور کن من اوز اوشاقلیق زامانیم یادیما دوشور... آخی هر نه ایستیسن اوینویاسان گرک بیرلیکده اوینویاخ...اییی کی وارسن عزیزیم....چوخ اجتماعی قیزسان،تئزتئرهر کسینن اخت توتوسان،مخصوصا اوشاق گورنده ذوق الیرسن...

بیرنچه گون قاباخ الناز دوستومنان خرید اوچون اشیه چیخمیشدیخ....گدیخ رشدیه پاساژینا...سن توکانلارین ویترینینده کی ایشیقلاردان چوخ خوشون گلیردی،و گدییب اوزیوی داییردین شیشییه باخیردین ویترینه.. و هر لحظه ده کی ایستیدیخ  سنی اوز باشیوا اوتوراخ...گوروردوخ یوخسان...آختاریب و گوروردوخ بلی گریبسن توکانا و فروشندینن خوش و بش الیسن... پاساژدا گزیردیخ کی بیر اوشاق لباسی توکانی گوردون...قاچا قاچا گیردین ایچری،..هر نقدر ده چاغردیم آی سل آی سل منی سایمادین..توکان صاحبی ده،سنی گورمخ همین دئدی ،آها منیم مشتریم گلدی...دا  بیز ده گوردوخ سن گیردین ایچری ددیخ بیز ده گیرخ سنه لباسا باخاخ...بیزیم باشمیز قاتیشدی لیاسا باخماغا ....گوردوخ گئنه یوخسان...او ال بو ال...بلی آی سل خانیم گیریب ویترینه،بیر جوت بالاجا باشماخ گوتوروب دیرسن مامان پاپان،او لحظه منیم قیافم توکانچینن قیافسیدیئر ماشالله نه زرنگ و اوزون ایستدن اوشاقدی...

بو گونلر کلمه دماغین چوخالیبدی،اله چتین کلمه لری بیز دینلن سورا تکرار الیسن کی بیز قالیریخ.... آغزی،قارنی،الی،ایاقی گورسدیسن.و آبی رنگیده گورسدیب و دیسن آبییی.بیر روسری یا چادرا الیوا توشنده  ناماز قیلیسان ،یادا باشیوا اورتوسن دیئسن خداپز(خداحافظ) ،بوس ،بای بای....

ایستیسن غذا ییسن،عروسکیوا دا یدیردیسن و آغزیوی ماچ ماچ الیسن،یانی ییر،یاتاندا یا استیرسن کی عروسکیوی یاتیرداسان دیسن ،سیسس...پیشیش لالا...

او غذالار کی چوخ سویسن :

 میگو،بالیق،آبغورا آشی،سوپ و پسته نی ده چوخ سویسن،هر گون یئسن ...گئدیب کابینتین قاپیسین آچیسان و دیئسن قاقاو پسته ایستیسن.....ترشینی(هفته بجار) چوخ سویسن،ایر قویساخ بیر پیالانی ییب قورتارارسان.ایستیرم ترشی گتیرم دیسن دوشی دوشی....

بعضی زامانلار منیم آدیمی چاغیریسان ،دییسن..سمونه سمونه(سمانه)

بیر نچه گوندی ایستیرم سنه داها پوشک باغلامیام....جیش دیه بیلیسن...

 بیرده بو کی 3 دانا دیش داها چیخاردیبسان و ایندی 16 دانا دیشین وار....

 ****************************************************************

١٧ ماهه شدی فرشته عزیزم...نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بنویسم...این روزا اونقدر شیرین و خوردنی شدی که هر چقدر بغلت میکنم و بوست میکنم ،سیر نمیشم... این روزا با خودت یا عروسکات بیشتر  بازی میکنی و حرف میزنی که خیلی هاشو من نمیفهم عروسکات رو از خودت جدا نمیکنی....خیلی وقتا شده به دنیای کودکی تو حسودیم شده عزیزم.....دلبرکم از این دنیای کودکیت تا میتونی لذت ببر ،چون یه روزی میاد آرزو میکنی برگردی به این دوران،که هیچوقت نیمتونی برگردی...پس کودکم ،تا میتوانی کودک باش...

این روزا تو هر لحظه من بیشتر به یاد بچگی ام میافتم،وقتایی که باهم بازی میکنیم انگار کودک درون از خواب بیدار شده..دخترکم ازت ممنونم که با بودنت بازم کودک درونم رو زنده کردی..

 این روزا کلمات بیشتری میتونی بگی،خیلی وقتا یه کلمه سختی میگی که ما میمونیم اینجوری.

خیلی دختر خونگرمی هستی و زود با همه صمیمی میشی ،مخصوصا وقتی یه بچه میبینی هیجان زده میشی.

چند روز پیش با دوستم الناز جون رفتیم پاساز رشدیه....تو به ویترین مغازه ها علاقه داری،نورشون که زیاد دوست داری...میرفتی صورتتو میچسبوندی به ویترین نگاه میکردی...تا میخواستیم ازت غافل شیم میدیدیم آی سل نیست...دنبالت میگشتیم از تو مغازه ها پیدات میکردیم که داشتی با فروشنده ها خوش و بش میکردی...اونام اول تعجب می کردن که یه دختر کوچولو وسط مغازشون ظاهر شده،اما بعدش با روی خوش ازت استقبال میکردن،به خاطر همین استقبالها دیگه تو رو نمیتونستیم از مغازه ها بیاریم بیرون...

ما که همینطور داشتیم مغازه ها رو نگاه میکردیم، یه هو چشت افتاد به مغازه لباس فروشی کودکان...حالا بیا آی سل رو بیگیر..بدو بدو رفتی تو هر چقدر هم صدات کردم کو گوش شنوا...رفتی تو تا آقاهه (مغازه دار) تو رو دید گفت اها مشتری من اومد...انقدر تحویلت گرفت،که ما فراموش شدیم...ما هم گفتیم حالا آی سل اومده تو مغازه بذار ما هم چندتا لباس ببینیم واسه خانومی..ما مشغول لباس دیدن و فروشنده  هم مشغول لباس نشون دادم به ما دیدیم ای داد بیداد آی سل غیبش زده...اینور و اون ور دیدیم بله رفتی تو ویترین و یه چفت کفش برداشتی و میگی مامان پاپان. اون لحظه قیافه من و قیافه آقاههبعدش هم گفت ماشالله دخترتون  هم زرنگه هم دوست داشتنی...ما هم گفتیم شما لطف دارین...

این روزا کلمات زیادی رو میتونی بگی...بعضی وقتا کلمات سخت رو هم میتونی بگی...

دهان ،دندون ،زبان ،شکم، دست و پا رو میتونی نشون بدی و رنگ آبی رو میشناسی و میگی آبیییی....

روسری یا چادر رو سرت میکنی،یا نماز میخونی یا خداحافظی میکنی ،میگی بوس ،خداپز بای بای....

موقع غذا خوردن عروسکت رو پیش خودت میشونی بهش غذا میدی و  صدای ماچ ماچ در میاری. یعنی اینکه داره میخوره....

 اون غذاهایی رو که خیلی دوست داری:

میگو، ماهی، آش آبغوره،سوپ..پسته رو هم خیلی دوست داری و میری در کابینت رو وا میکنی و میگی قاقا(پسته)

عاشق ترشی هفت بیجار هستی اگه جلوتو نگیریم،یه پیاله کامل میخوری....

 این چند وقته یاد گرفتی اسم من رو صدا میکنی،میگی ..سمونه سمونه(سمانه)

چند وقتی هم هست میخوام از پوشک بگیرمت....جیش گفتن رو یاد گرفتی

راستی عزیز دلم  3 تا دندون دیگه درآوردی و شدی 16 دندونه ...

 *****************************************************************

چکاپ : ( وزن 11 کیلو ، قد 76 سانتی متر ، دور سر 47 سانتی متر) 

*****************************************************************

آیسلین لغت نامه سینین ادامه سی :

دوشدی  افتاد

توحدی  ریخت

بتی  پتو

سو  آب

با بوزی  بابا  بزرگ

عمی  عمو

باخ  نگاه کن

سلام   سیا

پستی پستونک

آلیر  گریه می کند

چایدا  چادر

آقیز  آی دختر

بوس  بوس

داداش  داداش

 

بوردا دییردین،ال وورمایین منیمدی.....(اینجا نمیذاشتی دست یزنیم میگفتی مال منه)

  گیزلینلن گئدیب یاتیسن بوردا و دکمه لرین گوپاردیسان( یواشکی میری میخوابی  اینجا دکمه هاشو میکنی)

همشه بوردا اوتوروسان آلبومدا اوز عکسیوا باخیسان(همیشه اینجا می شینی تا آلبوم رو نگاه کنی) 

 گیزلینلن شکلات گوتورموسن ،ایستیسن آچیپ ییه سن....( دور از چشم من شکلات ور داشتی و میخوای بخوری)

عروسکیوی یاتیردیسان (داری عروسکتو میخوابونی).... 

کمدیودا لباسلاریوی مرتب الیردیم کی گوزوم ساتاشدی بو عروس دونیوا ،بونی سن اولاندا عمو آلمیشدی...گیدیردیم کی گورم کیچیلمیب،اما سن داریخدین تئز چیخادین...(داشتم کمدت رو مرتب میکردم که چشمم افتاد به این لباس عروست که موقع به دنیا اومدنت، عمو واست گرفته بود ...تنت کردم تا ببینم کوچیک نشده که تو یه دقیقه هم نگهش نداشتی راحت نبودی توش..)