سفر قشم
سلام عزیز دلم چند وقت پیش ما یهویی تصمیم گرفتیم که به یه مسافرت کوچولو بریم. و مقصدمون هم قشم شد...واسه چهارشنبه بلیط گرفتیم. چون پرواز مستقیم از تبریز به قشم نبود مجبور شدیم دو مسیره بریم.صبح ساعت 10.30 از تبریز به تهران پروازمون بود.که حدودا ساعت 11.30 رسیدیم تهران.و اون یکی پرواز واسه قشم ساعت 3.30 بود تصمیم گرفتیم بریم برج میلاد که یه کم به فرودگاه نزدیک بود. تو خیلی از اونجا خوشت اومده بود مخصوصا از بامش که همه جا رو میتونستی ببینی...و از گالری هنرش که مجسمه هارو دوست داشتی...نتونستیم زیاد اونجا بمونیم باید زود برمیگشتیم فرودگاه....صبح هوا عالی بود اما همین که از ظهر گذشت هوا رفته رفته ابریتر شد و باران و رعد و برق...و تاخیر پروازها اما بعد یه ساعت هوا آروم شد . اما هواپیمایی که ما قرار بود باهاش بریم هنوز از قشم پرواز نکرده بود و ما 3 ساعت و خورده ای تو فرودگاه منتظر نشستیم...یادم نرفته اینم بگم که مامانی یه کم از هوا پیما میترسید اخه چون چند سال پیش موقع برگشت از ترکیه هواپیما یه کم ادا در آورده بود .واسه همین از همون موقع ترسش مونده بود. و اون روز تو فرودگاه هر دقیقه که میگذشت استرس من بیشتر میشد.خلاصه تو اوج ترس من هواپیما رسید و ما سوار شدیم و باز از بخت بد من هوا چون بادی بود هواپیما از تهران لرزش داشت تا خود قشم...یعنی وقتی تو قشم فرود اومدیم انگاری خدا جونم رو بهم بخشیده خیلی خوشحال بودم... یعنی فکر کنم چند کیلو لاغر شدم .بابایی هم چون دید که من دیگه نمیتونم با هواپیما برگردم .تصمیم گرفت بلیط قطار بگیره... تقریبا ساعت 9 رسیدیم فرودگاه قشم که از فرودگاه تا خود قشم 1 ساعت راه بود. وقتی رسیدیم قشم ساعت دور و بر 10.30 اینا بود که رفتیم هتل تا کارای رزرو رو انجام بدیم نیم ساعت طول کشید.چون گفته بودن غذای هتل اصلا خوب نیست .که راست هم گفته بودن...گفتیم بریم سیتی سنتر که هم یه دوری بزنیم هم شام بخوریم برگردیم.و ساعت 12 اینا بود که برگشتیم هتل....
فرودگاه تبریز قبل از پرواز
بام برج میلاد
برج میلاد
برج میلاد
برج میلاد
برج میلاد
فرودگاه قشم
لابی هتل پس از رسیدن قربونت برم که خستگی از چشات میباره...
شهر درگهان
مرکز خرید سیتی سنتر
مرکز خرید خلیج فارس
میرفتی پشت لباسها قایم میشدی تا پیدات کنیم...
واست کالسکه اجاره کردیم تا یه جا بند شی اما تو این هم زیاد ننشستی...
سیتی سنتر این دایناسور خیلی جالب بود و توخیلی دوسش داشتیو تکون میخورد دهنشون باز میکرد و میبست...
از مانکن های بچه خوشت میومد و هر جا میدیدی بغل میکردی...
گپ کودکانه(عروسکت رو بهش نشوون میدادی)
آموزش بولینگ بابایی به آی سل....
اینقدر ما لباس پرو میکردیم که تو هم یاد گرفته بودی. لباسها رو ور میداشتی میگفتی قشنگه،خوشگله...
بازم آی سل خسته....
ما داشتیم داخل مغازه خرید میکردیم که برگشتیم دیدیم از مغازه بغلی که کفش میفروخت دمپایی ور داشتی و میخوای پای مانکن کنی و هی میگی نی نی بپوش...
محوطه غار خوربس به خاطر فراوانی پشه داخل غار نرفتیم..
قلعه پرتغالی ها
میخواستیم بریم جنگلهای حرا و دلفین ها که نشد آخه وقتی رسیدیم تا قایق ها شروع به کار کردن ترسیدی و سوار نشدی...
ساحل طلایی
اسکله بندر عباس داری به بابا کمک میکنی..
قطار بندر عباس - تهران
پارک راه اهن تهران...
نمایی از سیتی سنتر قشم
اتوبوس دریایی قشم - بندرعباس
همه پاساژها از این ماشینا داشتن تا میدیدی میخواستی اما سوارش نمیشدی فقط میخواستی هل بدی....
قطار تهران - تبریز